Giulia Peragallo Peragallo itibaren Brahmani, Uttar Pradesh 229302, Hindistan
Eugènie Grandet (1833) اوژنی با وجود جهنم زندگی با پدری خسیس، ناراضی بنظر نمی رسد، گویی چهره ی دیگری از زندگی نمی شناسد. اوژنی توان گریز از این دوزخ را ندارد و با مرگ پدر نیز، در غم از دست رفتن چیزی، انگار خوشایند، گوشه نشین می شود. او قهرمان وفاداری، و زمینگیر خودخواهی و دیکتاتوری پدر است. فلیکس گرانده نمونه ای از عاشقان ثروت، و بندگان خست است. او با همسر، دخترش اوژنی و خدمتکارشان نانون در خانه ای ویران که سخت نیاز به تعمیر دارد، زندگی می کنند. گراسین بانکدار، بخاطر پسرش به اوژنی چشم دارد، و کروچوی وکیل، اوژنی را برای پسرخواهرش می خواهد. این هر دو اما به ثروت فلیکس چشم دارند و پیوسته به دیدار خانواده ی گرانده می آیند. گرانده آنها را به نفع خود، علیه یکدیگر تحریک می کند. در سالگرد تولد اوژنی، چارلز گرانده، برادرزاده ی فلیکس هم از پاریس می آید. پدرش گیوم، در شرف ورشکستگی، قصد خودکشی داشته و چارلز از همه جا بی خبر را همراه نامه ای نزد فلیکس فرستاده. اوژنی و چارلز بهم دل می بندند. چارلز اما که جوانی لوس و تنبل است، با زنی مسن تر از خود رابطه دارد. فلیکس او را برای تامین مخارج زندگی اش، به آن طرف آبها می فرستد. اوژنی کمی پول به چارلز می دهد تا سفر تجارتی اش را آغاز کند. فلیکس که قصد بهره برداری از ورشکستی برادر، زندگی او را هم جمع و جور می کند اما علیرغم قولی که به طلبکاران داده، کمتر از نیمی از طلبشان را بازپرداخت می کند. اوژنی هم سرگرم پرستاری از مادر بیمارش است. چند سال بعد که چارلز از سفر باز می گردد، والدین اوژنی مرده اند، و چارلز که ثروتی بهم زده، دیگر عاشق اوژنی نیست و دختری را نامزد کرده. اوژنی دلشکسته، تصمیم می گیرد به دو شرط، با مردی دیگر (کروچو) ازدواج کند. یکی آن که بعد از ازدواج باکره بماند، و دوم آن که به پاریس برود و مابقی بدهی عمویش را بپردازد. چارلز که در زندگی زناشویی خوشبخت نیست، در می یابد که اوژنی از او ثروتمندتر است. اوژنی سی و سه ساله و ثروتمند، با تصاحب دارایی شوهرش، هم چنان بیوه ای ست بی فرزند، اگرچه خشنود و ثروتمند، و دوستان واقعی اش همه از طبقه ی پایین و نادار اند. اوژنی گرانده، ترجمه عبدالله توکل، انتشارات ناهید در مورد بالزاک؛ https://www.goodreads.com/author_blog...